۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

تلافی

از صبح فردای اون روز دیگه محمد واسم اون پسر رویایی که روز اول دیدم نبود. دیگه وقتی نگاهش میکردم آرامشی در کار نبود. دیگه وقتی حرف میزد و راه میرفت نمیتونست بهم آرامش بده. 
هر چند که بعد از اون ماجرا محمد باز هم من رو مال خودش کرده بود. در اصل بهتره بگم با یه عالمه قسم و قول قشنگ باز هم منو خر کرد. ولی مگه قبلا هم از این جور قول ها نداده بود؟! 

تقریبا یک ماه بعد از اون ماجرا بود. یه شب که من اصفهان بودم و محمد میبد، یکی از دوستام به اسم شهروز بهم زنگ زد و گفت: بیا بریم یه جشن تولد، هم گی ها هستن هم استریت ها.
جشن تولد خواهر یکی از دوستای سینا بی اف اسبقم بود. خود سینا هم اونجا بود. با خودم گفتم میرم و یک ساعتی حال و هوام عوض میشه و بر میگردم. 
به محض اینکه رسیدم اونجا اول سینا رو دیدم. چقدر ابروهاشو نازک کرده بود ناجور. خیلی عادی با هم سلام و علیک کردیمو نشستم کنار شهروز. سینا واسه مون شراب آورد و خوردیم. یهو محمد زنگ زد. جواب دادم . گفت: کجایی؟ چرا اینقدر سر و صدا میاد؟ بهش گفتم اومدم تولد یه دختری، با شهروزم.... یهو شروع کرد به داد و بیداد و فحش  دادن. منو متهم کرد که رفتم اونجا سکس کنم و دائما چرند گفت. منم واقعا حوصله نداشتم. تلفن رو قطع کردم..باز زنگ زد و جواب دادم..گفتم اگر الکی داد و بیداد کنی گوشی رو قطع میکنم. ولی اصلا نمیفهمید و داشت داد و بیداد میکرد.
اعصابم رو حسابی ریخت بهم. منم تلفنم رو خاموش کردم و به شهروز گفتم 2 تا لیوان دیگه شراب واسم بیاره...خلاصه تا خرخره خوردم ...مست مست شده بودم.

به شهروز گفتم منو برسون خونه...ساعت نزدیک 2 شب بود که رسیدم خونه...هنوز موبایلم خاموش بود. خیلی ناراحت بودم...چطور محمد میتونست اینجور با من دعوا کنه و به من تهمت بزنه؟! این موجود کثیف که خودش با هر کسی به راحتی میخوابه فکر میکنه منم مثل خودشم..چون میدونه اگه خودش توو او مهمونی بود بدون سکس از مهمونی در نمیومد، راجع به منم همینطور فکر میکنه. 
مست بودم و مغزم درست کار نمیکرد. خیلی عصبانی بودم. با خودم گفتم : حالا که اینجور شد بزارباز دوباره آش نخورده و دهن سوخته نشم . در هر حال اون الان دیگه منو فردی میدونه که بهش خیانت کرده. مثل دفعه قبل که یه مسافرت کوچیک رفتم و اون در عوضش بهم خیانت کرده بود.
کامپیوترم رو روشن کردم. ساعت 3:30 شب بود. رفتم توو روم گی های اصفهان. فوری یکی پی ام داد. باهاش چت کردم و قرار گذاشتم. خونه اش نزدیک خونه مون بود. یه پسر سفید با هیکل پر و قد بلند. 
ساعت 4  صبح بود و هنوز مستیم نپریده بود. رفتم سر قرار و دیدمش و باهاش رفتم خونه اش..تا رسیدم افتادم رو تختش...اون هم رفت و یه مشت عطرو ادکلن به خودش زد و اومد...چقدر از بوی عطر و ادکلن موقع سکس بدم میاد...
اونقدر واسم ساک زد تا به زور تونست کیرم رو راست کنه.. و مالیدش و آبم رو آورد...منم بهش گفتم مستم و اصلا حال هیچ کاری ندارم...فقط بیا کنارم بخواب تا کیرتو بمالم و آبت رو بیارم..همین کارو واسش کردم و لباس هام رو پوشیدم و برگشتم خونه....
نمیدونم چرا تن به سکسی داده بودم که هیچ لذتی واسم نداشت..از روی لج بازی بود یا بچگی  یا تلافی ، نمیدونم. در هر حال من اون کار رو کردم...

فرداش که موبایلم رو روشن کردم محمد زنگ زد. فقط گفت: تو رو خدا دیگه خاموشش نکن، باشه، هر چی تو بگی. داد و بی داد نمیکنم.پاشو بیا پیشم میبد.
گفتم باشه و دوباره رفتم پیشش....

۲ نظر:

  1. خوب می نویسی .آفرین.ادامه بده;)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی و ممنون از لطفتون ...ولی به غیر از اینکه خوب مینویسم یا بد...دلم میخواد نظرتون رو راجع به اتفاقات و شخصیت ها بدونم :)

      حذف